با معنا/زنبور عسل
به رسم تمام عاشقا باز می زند دلم تو را صدا قسم به برگ برگ سفید دفتر خاطره ها خاطره های نداشته ی با شما به همه سیاه قلم ها که نوشته از شما سیاهی خاطره ی ندیدن شما حبس شدی از کردار آدم ها این ظلم رفته روا نیست ، به حضرت شما عوض نبودن آدم به خانه ها نبودن خالص و خالصانه ها سردر تمام شهرها به جای همه ی کتیبه ها می نویسم آقا بیا جز این مگر انتظار هست از بچه گدا تا که کم شود فاصله ی فاصله ها سیصد و سیزده بار می نویسم دوستت دارم بیا دل به انتظارت ای قرآن ناطق تو کجایی همه دیده ها غروب جمعه نگران است پیچیده به خود عاشق بیچاره ز دردی دردی که به هر عاشق بیچاره گران است برگرد بر این ایل و قبیله برگرد انتظارم از غروب جمعه بی کران است بازا از آن پنجره ی باز ، موعود خدایی وقت نشان قبر بی نشان است بازا که پیری به رخم کرده نشانی آخرین فرصت این بچه گدا و دگران است دل دست به سینه رو به جمکران است درد دوری به هر عاشق بیچاره گران است
لطفا صفحات دیگر را نیز ببینید |